|
پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, :: 12:19 :: نويسنده : zed
سفر غريبي داشتم توي اون چشم سياهتسفري که بر نگشتم گم شدم توي نگاهتيه دل ساده ي ساده کوله بار سفرم بودچشم تو مثل يه سايه همه جا همسفرم بودمن همون لحظه اول آخر راهو ميديدمتپش عشق رو تو رگهام عاشقانه مي شنيدمتو شدي خون تو رگهام من ديگه خودم نبودمبراي نفس کشيدن حالا محتاج تو بودمحالا محتاج تو بودم
پنج شنبه 1 اسفند 1392برچسب:, :: 12:10 :: نويسنده : zed
نگویندازسربازیچه حرفی که ازآن پندی نگیردصاحب هوش وگرصدباب حکمت پیش نادان بخوانندآیدش بازیچه درگوش صفحه قبل 1 صفحه بعد |